تیشه بر راه خود اندنختن | ... |
مردی ساده لوح زیر سایه درختی بود، عقابی بزرگ و تیز چنگال را دید که مرغی را به چنگال گرفته و در آسمان روستا پرواز می کند. با خود اندیشید که باید هر طور شده به کمک مردم ده برود و آنان را از شر عقاب خلاص کند.
پس از لحظاتی فکر کردن، ناگهان از جا جست،تیشه را برداشته و به سرعت به طرف پل روستا رفت و با تمام توان تیشه بر پل کوبید و آن را خراب کرد تا به خیال خود ، را راه بر عقاب ببندد و او را سر گردان کند.
راه دشمن همه نشناختیم تیشه بر راه خود انداختیم
گر چه سعی و استقامت شرط می باشد به کار
بی بصیرت کی توان شد جز به ندرت کامکار
[دوشنبه 1396-10-04] [ 02:56:00 ب.ظ ]
|