يازهرا(س)







اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        




جستجو




تیشه بر راه خود اندنختن ...

مردی ساده لوح زیر سایه درختی بود، عقابی بزرگ و تیز چنگال را دید که مرغی را به چنگال گرفته و در آسمان روستا پرواز می کند. با خود اندیشید که باید هر طور شده به کمک مردم ده برود و آنان را از شر عقاب خلاص کند.

پس از لحظاتی فکر کردن، ناگهان از جا جست،تیشه را برداشته و به سرعت به طرف پل روستا رفت و با تمام توان تیشه بر پل کوبید و آن را خراب کرد تا به خیال خود ، را راه بر عقاب ببندد و او را سر گردان کند.

راه دشمن همه نشناختیم            تیشه بر راه خود انداختیم

گر چه سعی و استقامت شرط می باشد به کار

بی بصیرت کی توان شد جز به ندرت کامکار

 

موضوعات: پدرم طاقت دوری ما را نداشت, عقاب  لینک ثابت
[دوشنبه 1396-10-04] [ 02:56:00 ب.ظ ]

خا طر های از رهبر انقلاب ...

من کمتر پدری را دیدم که این قدر نسبت به فرزندانش محبت داشته باشد. من چهارده  پانزده سالم بودم. من و برادرم محمد آقا ازپدرم اجازه می گرفتیم و می رفتیم ییلاق برای گردش و تفریح. با دوستان طلبه می رفتیم وکیل آباد… یک روز صبح تا عصر نبودیم. شب که بر گشتیم، خسته و کوفته می خوابیدیم . پدرم که از نماز بر می گشت،ماها را توی خواب می بوسید…طاقت نمی آورد. از صبح ما را ندیده بود. این قدر دلش تنگ شده بود!

موضوعات: کوچه های کبود, پدرم طاقت دوری ما را نداشت  لینک ثابت
[یکشنبه 1396-10-03] [ 12:30:00 ب.ظ ]