من در سنگر هستم‌، در این خانه محقر ‌، در این خانه فریاد و سکوت؛ فریاد عشق و سکوت. امشب پاس دارم. ساعت یک و سی و نه دقیقه. چه شب با شکوهی است. این سنگر، این گودی در دل زمین، این گونی های بر هم تکیه داده شده، پر از حرف اس لت. تنهایی، عمیق ترین لحظات زندگی یک انسان است. خدایا این خانه کوچک را برای من مبارک گردان. در  این چند روز ، با خاک انس گرفته ام. بوی خاک گرفته ام.                                         حال می فهمم که علی بن ابی طالب (ع) چگونه می فرماید: در سجده نماز، حرکت اول، خم شدن روی مهر، این معنا را می دهد که خاک بو ده ایم. حرکت دوماین معنا را دارد که ازخاک برخاسته ایم، متولد شده ایم. حرکت سوم، رفتن دوباره به خاک، به این معناست که دوباره به خاک بر می گردیم؛ مرگ. و حرکت چهارم به این معناست که دوباره زنده می شویم، حیات قیامت.                                   اما در این سنگر، همیشه در کنار این خاکیم و خاک پناهگاه مان است. درون سنگر با خود سخن می گویم. راستی چه خوب است از این فرصت استفاده کنم و با قرآن آشنا شوم. آیات خدا را بخوانم، حفظ کنم و سپس زمزمه کنم. و بعد شعار زندگی قرار دهم ؛باشد که این دل پر هیجان و تپش را آرامش دهد. و بعد با آن برای خود توشه سازم و توشه را راهی سفرم گردانم و در انتظار شهادت بمانم. آیات جهاد، شهادت،تقوی، ایمان… همه را پیدا کنم و سنگر، کلاس درسم باشد،  و میعاد گاه ملاقاتم با خدا بشود.سنگر، محرابم گردد. خانه امیدم شود و قبله دومم. از فردا حتمأ بیشتر قرآن خواهم خواند. 

موضوعات: من می توانم  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...